افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک

افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک


هر جای دنیا میخواهی باش.....
من احساسم را با همین دست نوشته ها
به قلبت میرسانم.....
اما .......
چه کنم با روزی که قلبت صدای فریادم را در میان نوشته هایم نشنود

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ بهمن ۹۸، ۱۲:۱۴ - دچارِ فیش‌نگار
    اوف 👀
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

 

 

یه روزی همه‌ی زخمهای زندگی خوب میشه...

اما بعضی حرفا هیچوقت فراموش نمیشه...

نه که چون حرفه تلخه، نه؛

چون کسی بهت میگه که انتظارشو نداشتی...

رفتار بعضی از آدما هیچوقت از ذهنت پاک نمیشه شاید اون رفتار از نظر خیلیا، بد نباشه اما فقط خودتویی که میفهمی چقدر به خاطر رفتارش داغون شدی...

بعضی وقتا باید سکوت کنی و فقط به خاطر خودت پیگیر چیزی نشی

اما هیچوقتم یادت نمیره که چی بهت گذشت تا گذشت...

 

 هوای زبون خودمون و دل دیگری رو داشته باشیم.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۱۳

 

 

 

 

یکی از آرامگاههای اهل سنت در شهر هرات است اما میزبان بسیاری از اهل تشییع نیز بوده و هست و روزهای چهارشنبه هم مختص بانوان است

مهمترین و با سند ترین روایت از خواجه غلطان ولی این است که:

خواجه غلطان وقتی به سمت هرات می‌آمد از جانب کوهی وارد شهر هرات شد درین حال گفت که این شهر شهر اولیا است و هر چند قدم آن آن اولیایی خفته‌است پس من نمی‌توانم روی آن گام بگذارم که توهین به آنان خواهد شد . پس تصمیم گرفت که غلط زنان وارد شهر شود تا به گفته خودش گام بر خاک اولیا نگذارد . و او در همین چرخش نیز جان به جان آفرین تسلیم کرد .

شیخ یحیی ابن عمار سجستانی مشهور به خواجه غلتان عارفی بزرگوار و معاصر خواجه عبدالله انصاری بودند که در سال 422ه.قمری که پیر هرات  به سن 26 سالگی رسیده بودند وفات کرده در این محل دفن شدند ایوان عالی شمال مزار شیخ بعد ازعصر تیموریان آباد شده است. در خلف قبر شیخ یحیی قبر علی شریفی هروی متوفی در سال 436 ه.قمری واقع است.

در قسمت شرقی آرامگاه خواجه غلطان زمینی چهار گوش وجود دارد . در بخشی از این زمین سنگ تختی وجود دارد . بازدید کنندگان این مزار معمولا سر خود را رو یا سنگ می گذارند و دو دست خود را جلوی چشمان خود می ‌گیرند و به توصیه مسئول این مزار سوره حمد و فاتحه را می خوانند و سپس با نیروی خود در همان حالی که چشمان خود را بسته ‌اند سه چرخ به دور خود می ‌چرخند پس از چرخ سوم بنا به نیرویی که تاکنون ناشناخته مانده‌ است این چرخش ادامه پیدا می‌ کند و فرد را در سراسر زمین به گردش می ‌آورد بطوری که باید فرد دیگری بیاید و او را از حرکت باز دارد .

کسی که نیت صاف نداشته باشد و یا اینکه عقیده نداشته باشد اصلاً قلت نمی خورد و اگه هم قلت بخورد ممکن است آسیب ببیند.اگر مستقیم برود و یا به سمت قبله قلت بخورد نیتش خوب و اگر نه که نیت خوبی ندارد.اینجوری تعریف می کنندکه در دوره طالبان یکی از فرمانده ها طالبان اومده دراز کشیده تا قلت بخورد اما وقتی قلت خورده چنان به دیوار و اطراف کوبیده شده که  افرادش به زحمت توانستند او رابگیرند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۱۲

 

سیدرضا محمدی شاعر افغان که حالا در لندن زندگی می کند، سالها پیش در ایران به شهرت رسید

 

دومین دفعه ای که از افغانستان وارد ایران می شدم. زمان طالبان بود. پدرم راهی ام کرد که زنده بمانم. تا لب مرز با من آمد و در راه مرز به من گفت که چطور سال ها پیش خود او نیز این راه را قاچاق طی کرده و قبل از او پدرش نیز قاچاقی از همین مرز رد شده بوده.

 

اما هر دو مطمئن بودیم که پدر بزرگ او ازین مرز بدون قاچاق گذشته است چرا که اصولا آن وقت کسی مرز را نکشیده بود و پدر بزرگ ما باید هر ساله به مشهد می آمده که در آن زمین و خانه و فامیل داشته، دختر داده و دختر گرفته بوده وقبری در حرم خریده بوده که البته کشیدن مرز هیچ گاه نگذاشت به آن قبر خریداری شده برگردد.

 

مسجد حاج آخوند در مرکز شهر مشهد، مسجد اجدادی ما بود و همه خانواده مادری ام در همین شهر زمین دار بودند با اینهمه باز باید من این راه را دزدکی طی می کردم. ۳۳ ساعت دشت و کوه و بیابان را در نوردیدیم .تا رسیدیم به شهری که هم از ریشه های من پر بود هم از خاطرات دوران کودکی ام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۵۲

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود.

 

یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.

نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.

 

مضمون این نامه :

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت جناب خدا 

سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.

 

از آن جا که شما در قران فرموده اید :

"و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها"

«هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»

من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.

در جای دیگر از قران فرموده اید :

"ان الله لا یخلف المیعاد"

مسلما خدا خلف وعده نمیکند.

 

بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :

۱ - همسری زیبا و متدین

۲ - خانه ای وسیع

۳ - یک خادم

۴ - یک کالسکه و سورچی

۵ - یک باغ

۶ - مقداری پول برای تجارت

۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.

 

مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی

 

نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید،مسجد خانه ی خداست.

 پس بهتره بگذارمش توی مسجد.

 

می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان)

نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه

و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!

 

او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.

صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره.

کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته،از آن جا که(به قول پروین اعتصامی)

 

"نقش هستی نقشی از ایوان ماست 

آب و باد وخاک سرگردان ماست"

 

ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.

 

ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.

او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.  وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند 

دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:

 

نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند پس ما باید انجامش دهیم.

 

و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.

این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.

 

این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۳۴

+ ادوارد هشتم رو می‌شناسی؟ 

 

_ نه! 

+ ادوارد هشتم بزرگترین پادشاهی جهان رو داشت، اون به هشتاد و چند سالگی فکر می‌کرد، هشتاد و چند سالگی وقتیه که هر چیزی معنای واقعی خودش رو پیدا می‌کنه! 

ادوارد هشتم پادشاهی بریتانیا رو واسه بودن با زنی که نمی‌تونست ملکه بشه رها کرد. 

جای کاخ‌های لندن رو اتاق اون زن گرفت، جای ثروت اسکاتلند رو لبخندش، جای سفرهای دور و دراز رو قدم زدن باهاش، جای مجلل‌ترین رستوران‌ها رو یک فنجان چایِ همراهش،  

تا حالا به هشتاد و چند سالگی فکر کردی؟ 

_ نه! 

+ اگه پیر بشی و اونی که می‌خوای کنارت نباشه، جای همه‌چیز خالیه... 

خالیِ خالی...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۰۳