افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک

افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک


هر جای دنیا میخواهی باش.....
من احساسم را با همین دست نوشته ها
به قلبت میرسانم.....
اما .......
چه کنم با روزی که قلبت صدای فریادم را در میان نوشته هایم نشنود

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ بهمن ۹۸، ۱۲:۱۴ - دچارِ فیش‌نگار
    اوف 👀
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

یکی که دلسوزیِ  تهِ "خیلی احمقی" هاتُ بفهمه
مهربونیِ پنهوش شده پشتِ فریادها و پرخاش هاتُ درک کنه...
یکی که دست و پاشُ گم کنه با دست پاچگیات
استرس بگیره با اضطرابات
غمش  بگیره از دلخوریات
دلش بلرزه با لرزش اشک تو چشمات...
یکی که تو رو قشنگ تر از خودت ببینه
یعنی تورو ببینه و دیگه هیشکی رو نبینه...
یکی که بغلش فقط جایِ تو باشه و دیگه قدِ تنِ هیشکی نشه
شیش دنگ حواسش جمعِ تو باشه و پرتِ همه یِ دنیا....
یکی که بلدت باشه، قهرایِ الکیتُ بفهمه و تمومِ وجودش نوازش بشه وقتِ ناز کردنات...
یکی که وجـود داشته باشه، وجــودشُ داشته باشه که پات وایسه
پایِ بدخلقی ها و تلخی ها و بچه بازیات...
یکی که بزرگ باشه و بزرگت کنه، قد بکشی تو آغوشش
یکی که
 باشــه و بودنش حالا حالاها قطع نشه، بند نیاد....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۴۰

 

 

"ورود آقایان ممنوع"

این جمله ای بود که سر در هر جایی که فکرش را بکنید دیدیم؛

از آرایشگاه و ورودی مدرسه یِ دخترانه بگیر تا گروه و آموزشگاه...

ما را از اول از پسر جدا کردند،بچه هم که بودیم اینطور صریح نمیگفتند ولی بازی با پسر ممنوع بود،زیاد به پسر نزدیک شدن ممنوع بود و حرف زدن با آنها البته...

ما با ممنوعیتِ مصاحبت با جنس مخالف بزرگ شدیم و هم چنان با آنها رابطه داشتیم،

عاشقشان شدیم و نمیشناختیمشان چون ممنوع بود همیشه شناختنشان

 و شکست خوردیم؛

چون بلد نبودیم وقتی غم دارند چه کنیم و وقت خوشحالیشان چه کاری حال خوبشان را بهتر میکند...

ما با ممنوعیت بزرگ شدیم و از هر وقتی برای ارتباط گرفتن با این ممنوعه ها استفاده کردیم،

مدرسه را پیچاندیم و توی نیمکت پارک کنارشان نشستیم تا ببینیم چه دارد این جنس مخالف که ورودش ممنوع است به همه جا...

توی سنی که وقتش نبود درگیر روابط با آنها شدیم،فقط به این دلیل بود که بفهمیم مگر چه دارند و داریم که نزدیک شدنمان به یکدیگر غلط است...

این ممنوعیت مزیتی نداشت برایمان

فقط انگار بدتر کرد همه چیز را و ما بیش از قبل مصمم شدیم برای شناختنشان 

برای ارتباط گرفتن با آنها و شکستن تابلوهای زمانه...

پسر ها هم همین بودند؛

تا نزدیک دختری میشدند انگار یک تابلو بالای سرش بود که تو حق نزدیک شدن به من نداری...

تابلو دیدند که ورود آقایان به آرایشگاه ممنوع و فکر کردند که مگر رنگ کردن مو و گرفتن زیر ابرو چه میکند با یک خانوم،

که دخترها توی مدرسه هایشان چه میکنند که حق پا گذاشتن به آنجا را هیچ مردی نداند،

و چه خبر است توی این گروه که زده ورود آقایان ممنوع...

تا خواستند کسی را بشناسند پای هنجارشکنی ها وسط آمد و نشد،

همین شد که ندانستند زنها یک وقتهایی که اتفاقا اکثر وقت ها هم هست فقط نیاز ندارد تامین مالی باشند،

ندانستند ما یک وقتهایی به امنیت، بیشتر از هرچیز نیاز داریم و یک وقتهایی از این که هر کار کنیم باز هم زنیتمان مهم تر از همه چیز است، بیزاریم و از سنجیده شدنمان با ظاهر بغضمان میگیرد...

ندانستند یک هفته هایی باید با بدخلقی هایمان کنار بیایند و هزار برابر غرق محبتمان کنند نه اینکه قهر کنند از بداخلاقی ها

و هزار تا چیز دیگر را نفهمیدند و نذاشتند بفهمند و نتیجه اش شد اینی که میبینید...

آب که یکجا بماند میگندد و میگنداند

ممنوعیت که جار زده شود جواب عکس دارد،

جوابش میشود نشناختن جنس مخالف و این آمار طلاق که میبینیم،

جوابش میشود روز به روز بیشتر شدنِ آتنا ها و سوختنِ ستایش ها،

نتیجه اش میشود این روابط خارج از چهارچوب که بی رویه در حال افزایشند و این به یک باره افسار پاره کردن ها و این به نوعی عقده گشایی ها تو فضای مجازی و حقیقی...

شما تمام کنید این ممنوعیت ها را توی ذهنتان، تو زندگی هایتان...

به بچه هایتان نگویید فلانی پسر است و فلانی دختر دیگر زشت است دستش را بگیری و وسطِ بازی که خوشحال شدی در آغوشش بگیری،

وقتی اسم پسر یا دختر روی لبهایش آمد ابرو گره نکنید...

یادشان دهید اینها همان هایی هستند که بعدا میشوند همسر و شریک زندگی و رویاهایشان

یادشان دهید جنس مخالف دشمن نیست و ترسناک...

اصلا جنس مخالف چه صیغه ایست؟؟؟

اینها جنس مکمل ما هستند نه مخالف.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۰۳

گفتند ... من اگر برخیزم ..

 

تو اگر برخیزی ..

همه برمی خیزند ..

اما هیچکس نگفت ..

من اگر ادم باشم ..

تو اگر ادم باشی ..

 همه آدم میشن ..

دیگر هیچ نیازی به برخاستن نبود ..

 

آری ، این همان مفهوم ازادی است که هیجکس یاد نداد

یاد نداد چونکه صرف نداشت ، صرف فعل خواستن ..شاید آدم بودن 

آری این همان مفهوم آزادی است که از آن میترسید در گفتن معنایش ، برای خودم باور آدم شدن را دارم ، ازادی را میگویم و برای شما هر آنچه که در دل دارید ..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۸ ، ۰۳:۴۲

مزار سلطان میرعبدالله واحد شهید، نوه امام حسن مجتبی(ع) و بنا به گزارش برخی منابع تاریخی پدر حضرت عبدالعظیم حسنی در جنوب شهر هرات افغانستان قرار دارد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در هرات، مزار «سلطان میر عبدالله واحد شهید»، نوه امام حسن مجتبی (ع) و بنا به گزارش برخی منابع تاریخی پدر حضرت عبدالعظیم حسنی در جنوب شهر هرات افغانستان قرار دارد.

 این مکان مقدس همه روزه و به خصوص صبح‌های جمعه پذیرای مشتاقان و علاقه‌مندان خاندان پاک پیامبر اسلام است.

 این مکان در جنوب شهر کهنه هرات و پس از میدان «فیروزآباد» که بعدها به دروازه قندهار و اکنون به «میدان شهدای 24 حوت (اسفند)» تغییر نام یافته قرار دارد.

 محل زیارت و مزار میر عبدالواحد شهید که به «سلطان آقا» معروف است از گذشته‌های دور یکی از قبرستان‌های اصلی  در شهر هرات بوده 

 در سنگ بزرگی که بر روی مزار میرعبدالله شهید نصب شده وی را چنین معرفی می‌کند، «افتخار آل عبد مناف امیر عبدالله الواحد ابن الامام الهمام، خلاصه اولاد عترت نقاوه، احفاد ملت ظاهره امیر زیدبن الامام، شجره روضه کرم و کرامت ثمره سیالت و امامت امیرالمومنین حسن ابن اسدالله الغالب علی ابن ابی طالب(ع)»

در این آرامگاه 2 سنگ قدیمی از جنس مرمر نصب شده که بر روی یکی زندگی کامل میر عبدالله الواحد شهید نوشته شده و در رواق بالای سر در دیوار غربی زیارتگاه نصب شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۸ ، ۰۳:۲۷