افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک

افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک


هر جای دنیا میخواهی باش.....
من احساسم را با همین دست نوشته ها
به قلبت میرسانم.....
اما .......
چه کنم با روزی که قلبت صدای فریادم را در میان نوشته هایم نشنود

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ بهمن ۹۸، ۱۲:۱۴ - دچارِ فیش‌نگار
    اوف 👀
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «افغانستان» ثبت شده است

 

 

 

می ترسم از آدم ها...

آدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی ات، مجوزِ ورود می گیرند و تنهاترت می کنند...

آدم هایی که سایه می اندازند روی سرت و بی تفاوت، سایه سنگین می کنند...

آدم هایی که ساده می گیری بودنشان را و سخت می کنند گذرِ لحظه هایت را...

آدم هایی که کوهِ معرفت می شوی برایشان و آنها مدام  تو را می لرزانند با آتشفشانِ بی معرفتی هاشان...

آدم هایی که به هزار و یک خاطره، دلبستۀ شان می شوی

و آنها به یک اشاره، پاک می کنند همه گذشته ها را...

آدم هایی که شروع رابطه را عاشقانه و پایان رابطه را به فاجعه ختم می کنند...

آدم هایی که قرار بود برایت یک دوست خوب بمانند اما تاریخ مصرف زدند روی دوستی هاشان...

می ترسم از آدم ها

آدم هایی با جیب هایی پُر از نقاب

که برای هر بار سادگیِ دلت،

یکی را به صورت می زنند

ظاهرا خوشایندند

و همین بسیار می ترساند مرا...

 

همین هایی که  بیگناه ترین فرشته های زمین اند و آرام در گوش زمان زمزمه میکنند

آدمک.... 

خر نشوی گریه کنی

آدمک انچه تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست 

بخند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۳۴
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۳۲

کودکی بود و گله ا‌ی گرگ،

حلقه بسته بر دورش

 راهی با سنگ‌فرشی از الماس

پشت دروازهایی از رویا

 این طرف تلخی دنیا

انطرف بهشت رویا

 

تصاویر از دانش اموزان مکاتب تحت تعلیم طالبان در بدخشان و بغلان

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۲۶

خلاصه ای از کتاب "یخی که عاشق خورشید شد" اثر رضا موزونی :

 

 

 

زمستان تمام شده و بهار آمده بود !
تکه یخ کنار سنگ بزرگ جای خوبی برای خواب داشت 
از میان شاخه های درخت نوری را دید 
با خوشحالی به خورشید نگاه کرد و با صدای بلند گفت:سلام خورشید
من تا الان دوستی نداشته ام با من دوست می شوی? 
خورشید گفت:سلام اما....
یخ با نگرانی گفت: اما چی?! 
خورشید گفت: "تو نباید به من نگاه کنی !
باور کن من دوست خوبی برای تو نیستم .....
اگر من باشم تو نیستی ! می میری می فهمی ؟!
یخ گفت: چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی! 
چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی .....
روزها یخ به آفتاب نگاه کرد و کوچک و کوچک تر شد ،
یک روز خورشید بیدار شد و تکه یخ را ندید !
از جای یخ جوی کوچکی جاری شده بود ....
چند روز بعد در همان جا گلی زیبا به شکل خورشید رویید
هر جا که می رفت گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد...

گل آفتابگردان هنوز عاشق خورشید است!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۲۰

پیشنهاد اول دوست اجتماعی

پیشنهاد دوم دوست همه جوره

پیشنهاد سوم ازدواج سفید

پیشنهاد چهارم ........ و انگار که پیشنهاد چهارمی دیگر وجود نخواهد داشت...

چطور می شود علت را جای دیگری جستجو کرد وقتی خودِ افراد جامعه قسمت بزرگی از این فاجعه هستند

فاجعه ای که محصولِ نوع نگرش این قبیل افراد به رابطه است

 

درصد خانواده هایی که ازدواج سفید را می پذیرند در اقلیت است

هر خانواده ای تا مدتی دوست پسر و دوست دختر را برای فرزندش می پذیرد

هیچکدام از این خانواده ها هم نمی دانند که فرزندانشان چگونه دارند از خط قرمز ها فراتر میروند و چه رابطه های مجهول الهویه و معلوم الحالی را تجربه می کنند

 

شرایط اقتصادی دامن زده به فرار جوانان از ازدواج

اما ناهنجاری دیگری هم هست که اشتیاق به ازدواج را به حداقل رسانده...

کافی ست دست دراز کنی و آدمی را که می خواهی برای آن رابطه عجیب و غریب و تعریف نشده ای که میخواهی پیدا کنی....

دیگر چیز تجربه نکرده ای باقی نمانده و آن پناه بردن از تنگناها به ازدواج در جامعه کنونی دیگر معنا و مفهومی ندارد

میل داشتن فرزند هم که با جمله ای مثل این " مگه دیوونه ام یه آدم بیگناه رو به این دنیا بیارم و بدبختش کنم " منتفی میشود

این تجربه های پیش از ازدواج از جهاتی شاید خوب باشد اما محصولش آدم های بلاتکلیفی و زخم خورده ای ست که از تنهایی شاکی هستند اما از تشکیل خانواده فراری...

محصول دیگرش افرادی هستند با تمایلات عجیب و غریب، به انحراف کشیده شده و هیچ رقمه ارضا نشده جنسی...

محصول دیگرش افرادی هستند که خودشان را دریغ نمی کنند و به دوستی های عجیب و غریب، چراغ سبز نشان می دهند و انقدر به پوچی در رابطه های متعدد میرسند که در نهایت تنها می مانند...

متجدد تر و شیک تر شده ایم اما نه آنقدر مردانگی مانده که بخواهیم ستون یک خانواده باشیم

نه آنقدر زنانگی که در کنار یک مرد بایستیم و با تدبیر به زندگی سر و سامان بدهیم...

و نه حتی آنقدر خود دار و با وجدان که تنهایی را بپذیریم و پیشنهاد دهنده و پذیرنده این چنین رابطه هایی نباشیم...

جوانانی داریم بدبین به جنس مخالف، ترسیده از تشکیل خانواده و شاید هم که حق با آن ها باشد که در این ناهنجاری اجتماعی هستند و می بینند و وقایعی تلخ و بیمارگونه تجربه می کنند

و درصد قابل توجهی از آنهایی هم که همت می کنند و ازدواج می کنند چند ماه بعد سر از اتاق های مشاوره در می آورند با داستان هایی که از شنیدنش گوش مخاطب سوت می کشد و شاید تنها آنجاست که عمق فاجعه ی روابطی که از تجرد تا تاهلِ این افراد مسیری رو به زوال داشته، تمام و کمال آشکار می شود

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۸ ، ۰۳:۴۴

 

 

باد تکنولوژی چادری ها را با چادرهایشان برد


دلت که بال نداشته باشد
عاشق پرواز که نباشی
زمینی میمانی..... 
و از فرشته بودن تنها یک نقاب بر چهره ات میماند

 

 

اگر
چادر لباس جهاد است
چرا چادری ها اسیر خودنمایی و دلبری شده اند 
اگر
چادر تمرینی برا عفیفه بودن است
چرا باد تکنولوژی چادری ها را خمیده کرده است؟
دین داشتن به چادر نیست
دین که نداشته باشی اسیر دنیا میشوی به خودنمایی و دلبری های دنیوی بسنده میکنی و از معبودت و عاشقانه هایش دور میمانی
تکنولوژی اگر چادری ها را با چادرهایشان نمیبرد
عکس گرفتن بر سر مزار یک شهید گمنام برای خودنمایی 
عکس گذاشتن و نظر پرسیدن از دیگران درباره پوشش و ارایش
و
لایو گذاشتن با ارایش و خنده و مسخره بازی در حرم با یک مرد نامحرم و یا با بینندهایی نامحرم مناسب یک خانم عفیفه و با حجاب نیست 
چادر حرمت دارد بانو......

 

 

چادر،جانماز و سجاده ،عمامه،عبا،تسبیح،قران و.... برای فخر فروشی و خودنمایی نیست همانگونه که نشانه ایمان و نزدیکی به خدا نیست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۸ ، ۰۳:۳۱

ما قرار گذاشته بودیم

محرما

من روسریِ مشکی سرم کنم و شکلِ لبنانیا ببندمش

اونم پیرهن مشکی تن کنه و ریش بذاره و دل ببره ازمن....

دوتایی بریم هیئت یا بزنیم به دلِ دسته هایِ عزاداری

اون بپره اون وسطُ و زنجیر بزنه، منم از دور نگاهش کنم و تو دلم آرزو کنم کاش ماهِ عسلمونُ کنارِ ضریحِ خودِ آقا سیدالشهدا باشیم و متبرک کنیم زندگی قشنگمونُ..

ما قرار گذاشته بودیم، یعنی نذر کرده بودیم

پنج تا محرمِ اولِ زندگیمونُ

شیر کاکائو بدیم یا شربتِ زعفرون تو حسینیه روزِ عاشورا و هی تو دلمون قند آب شه که همُ داریم، که یه ساله دوساله، پنج ساله کنارِ همیم، اصلا مالِ همیم...

ما قرار گذاشته بودیم

پسرمونُ روزِ عاشورا با سربندِ "یا علی اصغر (ع)" ببریم دسته و حسیـنی بار بیاریمش و دخترمونُ زینبـی....

ما قرار گذاشته بودیم

هزارتا محرمُ، کنار هم سر کنیم، کنارِ هم سینه بزنیم، اشک بریزیم، عزاداری کنیم، نذری بدیم...

نمیدونم اما کجا، لایِ صدایِ کدوم طبل و زنجیر تو کدوم دسته یهو هُررری از دلش افتادم که حالا هر عاشورایی که میاد و میره من جایِ اینکه تو دسته نگاش کنم و قنج بره دلم از بودنش، تو خونه میشینم و گوشامُ میگیرم و با هر صدایِ طبلی یهو هُررری وجودم میریزه و دلم زیر و رو میشه

یهو عین پتک میخوره تو سرم قول و قرارایی که گذاشته بودیم

با هر صدایِ طبلی یهو

نبودنش آوار میشه رو تنم، یهو هوار میشه رو سرم...

 

 

 

 

 

دستش را گرفته ای

میان جمعیت نگاهت میکند

دستت را میفشارد...

میگوید چقدر لباس مشکی به چشمانت می آید

راست میگوید

نگاهش میکنی

چشمانت را میبندی و میخندی برایش

یک نفر

از آنسوی خیابان

لا به لای همان جمعیت

نگاهتان میکند

و هم صدا با گریه ی عزاداران

زیرِ گریه میزند...!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۸ ، ۰۴:۳۷

میدانید هرزگیها از کجا شروع شد؟
از انجایی که توی گوشمان خواندن شریک زندگی تان را باید خودتان انتخاب کنید ولی
نگفتن پسرم.... دخترم..... باید پای انتخابت بمانی
انتخاب امروز دوست شد
انتخاب فردا معشوقه شد
انتخاب بعدی صیغه شد
انتخاب بعدی ازدواج سفید
اخر هم دنبال پاک ترین و چشم و گوش بسته ترین برای ازدواج دائم
و در پس آخرین انتخاب یک فکر درگیر ماند که با ازدواج هم به آرامش نرسید

 

هَرزِگى،
فقط تماس دو بدن نیست..!
هرزگى میتواند فکرى باشد
اینکه از فکرِ معشوقى که کنارمان نشسته بیرون برویم و به فکرِ دیگرى باشیم، هرزگیست..!
اگر چیزی فراتر از اویی که زمانى، با عشق و علاقه ى شدید انتخابش کرده ایم، باشد، دچارِ تغییرات فکرىِ غلط شده ایم.
ریشه ى همه ى این تغییرات، کسى است که
یک زمانى،
در یک مکانى،
دل به عشقِ دروغین اش بسته ایم
و
حالا، تقاصِ این حماقتِ گذشته را، شخصى میدهد که تا پاىِ جانش هم که شده، دوستمان دارد
و
ما، در فکرِ اویى که نیست و نابود شده هستیم..!
هرزگىِ بزرگیست..!

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۸ ، ۰۳:۲۳

جلوی صندوق نشسته بود و چشمان به غم نشسته اش تا انسوی خیالاتش کشیده شده بود و اشکهایش بی اختیار و بی صدا در پی هم میلغزیدند

هر چند گاهی بخودش می امد و نگاهی به صفحه گوشی می انداخت و مایوسانه شماره ایی را میگرفت

جلوی صندوق پر بود از ادمهایی که با لبخندنامه ترخیص را در دست داشتند و قدم نورسیده را بهم تبریک میگفتند و تنها کسی که در هیاهوی خندها،بی صدا گریه میکرد او بود

ناامید از گرفتن شماره شد و خود را به ای سی یو نوزادان رساند و صورت خیسش را به شیشه چسباند .بغضش امانش را برید و اشکهایش در میان فریادها که میزد تا عرش بالا رفت

حراست بیمارستان دوان دوان به او نزدیک شدند و در سیل نگاههای خیره او را به عقب هول دادند و شروع به توهین کردند یکی گفت:روزی که صیغه شده بودی فکر اینجا را هم میکردی. کی حاضره فامیلیش رو به یه بچه صیغه ایی بده؟برو بی پدر براش شناسنامه بگیر .برای تو چه فرقی داره پدرش کی باشه

اون یکی با خنده ایی  چندش اور گفت:غصه نخوربا پول صیغه بعدی خرج بیمارستان در میاد فقط نخوای از هر کدومشون یه بچه بیاریا

و صدای خنده و نگاههای تخقیرامیز جمعیت بود که بر سر زن جوان فرو میریخت و هیچ کس حتی نمیدانست عشق قرار نبود به صیغه ختم شود و فرزندش بی پدر با قلبی که در استرس اشکهای تنهایی نارس تشکیل شده پا به دنیایی کثیف و نامرد بگذارد

 

لااقل مرد باشید و‌پای ثواب جاریه صیغه خود بمانید وقتی لباس ثواب بر تن گناهتان میکنید مرد باشید ادم باشید و دیگری را قربانی هوس رانی و لجن زار شهوت خود نکنید

تکلیف فرزندان صیغه را در میان هوسرانیهایتان به فراموشی نسپارید

 

 

 اشتباه تو....

تنها به دام انداختن کبوتر نبود

تو.......

گندم را بی اعتبار کردی 

کاش میفهمیدی.....

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۸ ، ۰۴:۱۷

عشق یا هوس؟کدام؟

گاهی در عشق هم انسان سر خود را کلاه میگذارد

راستی مرز میان عشق و هوس کدام است؟

آیا دلدادگی در هر مرتبه و نسبت به هر چیز و هر کس عشق است؟

عشق مجازی =علاقه های زد گذر و شیفتگی های بی ملاک و بی مناسبت است

از این رو این گونه عاشقها با غورهایی سردی شان میشود و با کشمشی گرمی شان

دمدمی مزاجند یک لحظه عاشقند لحظه بعد بیزارند امروز هوا خواه سینه چاکند فردا دشمن کینه توز

این رسم عاشق نیست

عاشق اهل وفاست عاشق خانه دلش را مهمانسرای یک دوست می کند

آن کس هر روز در پی دلداری است و عاشق هزار معشوق است دروغ می گوید دامی گسترده تا صید کند

عشق کالایی نیست که بتوان به مشتریهای بسیاری فروخت و همه را راضی نگه داشت

خداوند در سوره احزاب آیه 4 فرموده است:   ((خداوند برای کسی دو دل در سینه قرار نداده است))

عشق انسان را فداکار ؛دست و دلباز؛از خودگذشته؛بی باک؛ایثارگرو....میسازد پس آنکه در دام نفس گرفتار است و از خود بیرون نمی آید و ترسو و خودخواه است و هرگز صحنه ایثار در زندگیش نبوده و نیست چگونه مدعی عشق است؟

عشق بحری است که چون بر سر طوفان آید

دست شستن ز متاع دو جهان ساحل اوست

....................

رمز عشق تو به ارباب هوس نتوان گفت

سخن از تاب و تب شعله به خس نتوان گفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۸ ، ۰۵:۳۵