افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک

افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک


هر جای دنیا میخواهی باش.....
من احساسم را با همین دست نوشته ها
به قلبت میرسانم.....
اما .......
چه کنم با روزی که قلبت صدای فریادم را در میان نوشته هایم نشنود

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ بهمن ۹۸، ۱۲:۱۴ - دچارِ فیش‌نگار
    اوف 👀
پیوندهای روزانه

۲۵ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

شهریور...ته تغاری مهربان و غریب تابستان 🍁

آرام قدم گذاشتی و مهربانی تقسیم کردی اما خود بی نصیب ماندی 🍁

 

شهریورم به دلتنگی گذشتی🍁

به ادعای فراموشی🍁

و فراموشیِ فراموش کردنش...🍁

چه زود چسبیدی به پاییز🍁

چه زود حال و هوا را دو نفره کردی...🍁

فکر تنهایی مرا نکردی...؟🍁

از تو آموختم عاشق ها دو دسته اند🍁

یک دسته در گرمای تابستان ذوب می شوند و تمام🍁

یک دسته می مانند به هر جان کندنی هست🍁

 خودشان را می رسانند به پاییز و زمستان و بهار...🍁

خودم را می رسانم به پاییز🍁

سر جنگ ندارم که با فصل ها...🍁

میگذارم باران و باد بوزد🍁

برگ ها برقصند🍁

بوها دیوانه ام کنند🍁

و خاطره ها بازی شان بگیرد...🍁

یا می آید و با هم قدم میزنیم🍁

یا نمی آید و با یادش قدم میزنم🍁

در هر دو حال🍁

عاشق است🍁

زنی در آستانه فصلی زرد🍁

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۰۷

 

 

 

می ترسم از آدم ها...

آدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی ات، مجوزِ ورود می گیرند و تنهاترت می کنند...

آدم هایی که سایه می اندازند روی سرت و بی تفاوت، سایه سنگین می کنند...

آدم هایی که ساده می گیری بودنشان را و سخت می کنند گذرِ لحظه هایت را...

آدم هایی که کوهِ معرفت می شوی برایشان و آنها مدام  تو را می لرزانند با آتشفشانِ بی معرفتی هاشان...

آدم هایی که به هزار و یک خاطره، دلبستۀ شان می شوی

و آنها به یک اشاره، پاک می کنند همه گذشته ها را...

آدم هایی که شروع رابطه را عاشقانه و پایان رابطه را به فاجعه ختم می کنند...

آدم هایی که قرار بود برایت یک دوست خوب بمانند اما تاریخ مصرف زدند روی دوستی هاشان...

می ترسم از آدم ها

آدم هایی با جیب هایی پُر از نقاب

که برای هر بار سادگیِ دلت،

یکی را به صورت می زنند

ظاهرا خوشایندند

و همین بسیار می ترساند مرا...

 

همین هایی که  بیگناه ترین فرشته های زمین اند و آرام در گوش زمان زمزمه میکنند

آدمک.... 

خر نشوی گریه کنی

آدمک انچه تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست 

بخند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۳۴

 

 

و به وقت اذان و هجوم دلتنگی ها


افطاری ام یک استکان زهر خاطـره ی گــرم


و تصورشیرینی بوسه های جا گذاشتــه ات 


روی لبـهـای عشق جدیدت است .

من میمانم و.....

چای سرد و لب خشک و اشک و هق هق .....

و مهمــانــی خـدا که تمام شود


این منم که از پس نبودنت


آهسته آهسته کافر مــی شـوم !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۳۲

متاسفانه باید گاهی قبول کنیم
قشنگترین عکس هایمان را
در جاهایی؛
با کسانی گرفته ایم که دیگر هیچ نقشی در  زندگیمان ندارند؛
و حتی به ناگاه بابتِ تمامِ نامهری هایشان از انها دلسرد و گاهی هم متنفر هستیم.
که این افراد روزی عزیز ترین آدم هایِ زندگیمان بودند.
بهترین روزهایِ مان را ساخته اند
کنارشان خندیده ایم
گریه کرده ایم.
و در نهایت نامهربانی هایشان را باور نکرده ایم.
و چقدر سخت است که در مرور عکسهایمان؛
خاطره هایی که نه فراموش میشوند 
و نه تکرار؛
دوباره یادآوری شوند.
عکسهایی که آدمهایش
امروز دیگر در کنارمان نیستند که با خنده و سرخوشیِ هرچه تمام تر
خوشحالیمان را به رخِ دنیا بکشیم.
.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۱۱

کودکی بود و گله ا‌ی گرگ،

حلقه بسته بر دورش

 راهی با سنگ‌فرشی از الماس

پشت دروازهایی از رویا

 این طرف تلخی دنیا

انطرف بهشت رویا

 

تصاویر از دانش اموزان مکاتب تحت تعلیم طالبان در بدخشان و بغلان

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۲۶

شــــب ها که خیره که میشوم به آسمــان

از خودم می پرسم: 

"واقعا من و مشکلاتــم کجای این دنیای به این بزرگی را گرفته ایم؟" 

شاید نقشه ای پشت اینکار بوده

که شب ها بزرگی دنیا بیشتر به چشم بیاید، تا همه بتوانند درک کننــد که آن مانع بزرگ در زندگی تک تکمان، واقعا چقــدر کوچک و ناچیز است! شاید نقشه ای در کار بوده، که بتوان هر چند وقت یکبار از روی زمین پــرواز کرد به دنیایی که برای هیچــکس نیست!

 سند ندارد

قولنامه ندارد

اجاره و رهن ندارد

سرزمینی برای همه

سرزمینی که هیچکس درش بزرگ نیست

مشکلاتش هم همینطور!

 سرزمینی که در هر جایی که باشی

درست بالای سرت است

صدایت میکند

شب ها ولی نوای دعوتش بلــندتر به گــوش میرسد

شب ها مــــیشود پــرواز کرد...

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۸ ، ۱۳:۱۰

پیشنهاد اول دوست اجتماعی

پیشنهاد دوم دوست همه جوره

پیشنهاد سوم ازدواج سفید

پیشنهاد چهارم ........ و انگار که پیشنهاد چهارمی دیگر وجود نخواهد داشت...

چطور می شود علت را جای دیگری جستجو کرد وقتی خودِ افراد جامعه قسمت بزرگی از این فاجعه هستند

فاجعه ای که محصولِ نوع نگرش این قبیل افراد به رابطه است

 

درصد خانواده هایی که ازدواج سفید را می پذیرند در اقلیت است

هر خانواده ای تا مدتی دوست پسر و دوست دختر را برای فرزندش می پذیرد

هیچکدام از این خانواده ها هم نمی دانند که فرزندانشان چگونه دارند از خط قرمز ها فراتر میروند و چه رابطه های مجهول الهویه و معلوم الحالی را تجربه می کنند

 

شرایط اقتصادی دامن زده به فرار جوانان از ازدواج

اما ناهنجاری دیگری هم هست که اشتیاق به ازدواج را به حداقل رسانده...

کافی ست دست دراز کنی و آدمی را که می خواهی برای آن رابطه عجیب و غریب و تعریف نشده ای که میخواهی پیدا کنی....

دیگر چیز تجربه نکرده ای باقی نمانده و آن پناه بردن از تنگناها به ازدواج در جامعه کنونی دیگر معنا و مفهومی ندارد

میل داشتن فرزند هم که با جمله ای مثل این " مگه دیوونه ام یه آدم بیگناه رو به این دنیا بیارم و بدبختش کنم " منتفی میشود

این تجربه های پیش از ازدواج از جهاتی شاید خوب باشد اما محصولش آدم های بلاتکلیفی و زخم خورده ای ست که از تنهایی شاکی هستند اما از تشکیل خانواده فراری...

محصول دیگرش افرادی هستند با تمایلات عجیب و غریب، به انحراف کشیده شده و هیچ رقمه ارضا نشده جنسی...

محصول دیگرش افرادی هستند که خودشان را دریغ نمی کنند و به دوستی های عجیب و غریب، چراغ سبز نشان می دهند و انقدر به پوچی در رابطه های متعدد میرسند که در نهایت تنها می مانند...

متجدد تر و شیک تر شده ایم اما نه آنقدر مردانگی مانده که بخواهیم ستون یک خانواده باشیم

نه آنقدر زنانگی که در کنار یک مرد بایستیم و با تدبیر به زندگی سر و سامان بدهیم...

و نه حتی آنقدر خود دار و با وجدان که تنهایی را بپذیریم و پیشنهاد دهنده و پذیرنده این چنین رابطه هایی نباشیم...

جوانانی داریم بدبین به جنس مخالف، ترسیده از تشکیل خانواده و شاید هم که حق با آن ها باشد که در این ناهنجاری اجتماعی هستند و می بینند و وقایعی تلخ و بیمارگونه تجربه می کنند

و درصد قابل توجهی از آنهایی هم که همت می کنند و ازدواج می کنند چند ماه بعد سر از اتاق های مشاوره در می آورند با داستان هایی که از شنیدنش گوش مخاطب سوت می کشد و شاید تنها آنجاست که عمق فاجعه ی روابطی که از تجرد تا تاهلِ این افراد مسیری رو به زوال داشته، تمام و کمال آشکار می شود

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۸ ، ۰۳:۴۴

 

 

باد تکنولوژی چادری ها را با چادرهایشان برد


دلت که بال نداشته باشد
عاشق پرواز که نباشی
زمینی میمانی..... 
و از فرشته بودن تنها یک نقاب بر چهره ات میماند

 

 

اگر
چادر لباس جهاد است
چرا چادری ها اسیر خودنمایی و دلبری شده اند 
اگر
چادر تمرینی برا عفیفه بودن است
چرا باد تکنولوژی چادری ها را خمیده کرده است؟
دین داشتن به چادر نیست
دین که نداشته باشی اسیر دنیا میشوی به خودنمایی و دلبری های دنیوی بسنده میکنی و از معبودت و عاشقانه هایش دور میمانی
تکنولوژی اگر چادری ها را با چادرهایشان نمیبرد
عکس گرفتن بر سر مزار یک شهید گمنام برای خودنمایی 
عکس گذاشتن و نظر پرسیدن از دیگران درباره پوشش و ارایش
و
لایو گذاشتن با ارایش و خنده و مسخره بازی در حرم با یک مرد نامحرم و یا با بینندهایی نامحرم مناسب یک خانم عفیفه و با حجاب نیست 
چادر حرمت دارد بانو......

 

 

چادر،جانماز و سجاده ،عمامه،عبا،تسبیح،قران و.... برای فخر فروشی و خودنمایی نیست همانگونه که نشانه ایمان و نزدیکی به خدا نیست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۸ ، ۰۳:۳۱

میدانید هرزگیها از کجا شروع شد؟
از انجایی که توی گوشمان خواندن شریک زندگی تان را باید خودتان انتخاب کنید ولی
نگفتن پسرم.... دخترم..... باید پای انتخابت بمانی
انتخاب امروز دوست شد
انتخاب فردا معشوقه شد
انتخاب بعدی صیغه شد
انتخاب بعدی ازدواج سفید
اخر هم دنبال پاک ترین و چشم و گوش بسته ترین برای ازدواج دائم
و در پس آخرین انتخاب یک فکر درگیر ماند که با ازدواج هم به آرامش نرسید

 

هَرزِگى،
فقط تماس دو بدن نیست..!
هرزگى میتواند فکرى باشد
اینکه از فکرِ معشوقى که کنارمان نشسته بیرون برویم و به فکرِ دیگرى باشیم، هرزگیست..!
اگر چیزی فراتر از اویی که زمانى، با عشق و علاقه ى شدید انتخابش کرده ایم، باشد، دچارِ تغییرات فکرىِ غلط شده ایم.
ریشه ى همه ى این تغییرات، کسى است که
یک زمانى،
در یک مکانى،
دل به عشقِ دروغین اش بسته ایم
و
حالا، تقاصِ این حماقتِ گذشته را، شخصى میدهد که تا پاىِ جانش هم که شده، دوستمان دارد
و
ما، در فکرِ اویى که نیست و نابود شده هستیم..!
هرزگىِ بزرگیست..!

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۸ ، ۰۳:۲۳

عشق یا هوس؟کدام؟

گاهی در عشق هم انسان سر خود را کلاه میگذارد

راستی مرز میان عشق و هوس کدام است؟

آیا دلدادگی در هر مرتبه و نسبت به هر چیز و هر کس عشق است؟

عشق مجازی =علاقه های زد گذر و شیفتگی های بی ملاک و بی مناسبت است

از این رو این گونه عاشقها با غورهایی سردی شان میشود و با کشمشی گرمی شان

دمدمی مزاجند یک لحظه عاشقند لحظه بعد بیزارند امروز هوا خواه سینه چاکند فردا دشمن کینه توز

این رسم عاشق نیست

عاشق اهل وفاست عاشق خانه دلش را مهمانسرای یک دوست می کند

آن کس هر روز در پی دلداری است و عاشق هزار معشوق است دروغ می گوید دامی گسترده تا صید کند

عشق کالایی نیست که بتوان به مشتریهای بسیاری فروخت و همه را راضی نگه داشت

خداوند در سوره احزاب آیه 4 فرموده است:   ((خداوند برای کسی دو دل در سینه قرار نداده است))

عشق انسان را فداکار ؛دست و دلباز؛از خودگذشته؛بی باک؛ایثارگرو....میسازد پس آنکه در دام نفس گرفتار است و از خود بیرون نمی آید و ترسو و خودخواه است و هرگز صحنه ایثار در زندگیش نبوده و نیست چگونه مدعی عشق است؟

عشق بحری است که چون بر سر طوفان آید

دست شستن ز متاع دو جهان ساحل اوست

....................

رمز عشق تو به ارباب هوس نتوان گفت

سخن از تاب و تب شعله به خس نتوان گفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۸ ، ۰۵:۳۵