افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک

افغانستان سرزمین کبود

افغانستان،خبر،عکس،کتاب،موزیک


هر جای دنیا میخواهی باش.....
من احساسم را با همین دست نوشته ها
به قلبت میرسانم.....
اما .......
چه کنم با روزی که قلبت صدای فریادم را در میان نوشته هایم نشنود

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۲۰ بهمن ۹۸، ۱۲:۱۴ - دچارِ فیش‌نگار
    اوف 👀
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

کودکی بود و گله ا‌ی گرگ،

حلقه بسته بر دورش

 راهی با سنگ‌فرشی از الماس

پشت دروازهایی از رویا

 این طرف تلخی دنیا

انطرف بهشت رویا

 

تصاویر از دانش اموزان مکاتب تحت تعلیم طالبان در بدخشان و بغلان

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۲۶

خلاصه ای از کتاب "یخی که عاشق خورشید شد" اثر رضا موزونی :

 

 

 

زمستان تمام شده و بهار آمده بود !
تکه یخ کنار سنگ بزرگ جای خوبی برای خواب داشت 
از میان شاخه های درخت نوری را دید 
با خوشحالی به خورشید نگاه کرد و با صدای بلند گفت:سلام خورشید
من تا الان دوستی نداشته ام با من دوست می شوی? 
خورشید گفت:سلام اما....
یخ با نگرانی گفت: اما چی?! 
خورشید گفت: "تو نباید به من نگاه کنی !
باور کن من دوست خوبی برای تو نیستم .....
اگر من باشم تو نیستی ! می میری می فهمی ؟!
یخ گفت: چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی! 
چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی .....
روزها یخ به آفتاب نگاه کرد و کوچک و کوچک تر شد ،
یک روز خورشید بیدار شد و تکه یخ را ندید !
از جای یخ جوی کوچکی جاری شده بود ....
چند روز بعد در همان جا گلی زیبا به شکل خورشید رویید
هر جا که می رفت گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد...

گل آفتابگردان هنوز عاشق خورشید است!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۲۰

 

 

چه مدت بود خیره به من بود خدا میدانست

 نگاههای پر معنی اش داشت به سوالی گره میخورد که میترسیدم بپرسد و لال بمانم

پیش دستی کردم و پرسیدم

...اگه عاشق بشی چیکار میکنی؟ میری و به طرف مقابل میگی؟

خوب معلومه،نگم اون از کجا بودنه دوستش دارم؟تازه هرچی زودتر هم بهتر،میترسم یکی ازم بدزدتش

و حرفش را با یک چشمک و لبخند زیبا معنی میدهد

...اگه یه روزی یه دختری که زیاد نمیشناسیش و باهاش در حد یکبار و یه سلام حرفیدی..

.بیاد و بهت بگه دوستت داره و عاشقته،چیکار میکنی؟

یه نگاه عاقل اندر صفی بهم انداخت و پشت چشم نازک کرد و گفت:با خودم میگم این دختره مورد داره،*ه.ر،ز.ه* است

شکسته های دلم به یاد خاطره ایی غرق خون شد،سرم رو انداختم پایین و‌پرسیدم

....پس یه دختر اگه عاشق بشه هرزه است؟

دل اون دل نیست؟

اون اگه به زبون بیاره هرزه میشه؟

تو به عشق اعتراف کنی میشی یه عاشق پاک؟ اون اعتراف کنه....

پس انگیزه خدا از آفرینش زن چی بود؟

اینکه بدون دلش زندگی کنه؟

اینجوری که تو میگی بیشتر زنها میشن هرزه

اگه عاشق بشن و به زبون بیارن میشن هرزه

اگه به زبون نیارن مجبورن با یکی دیگه هم بستر بشن و بازم میشن هرزه

حالا کدوم هرزگی قابل توجیه؟

اینجا کی باعثش شد؟

شاید اون اعتراف کرده چون دیگه فرصتی برای عشق ورزیدن نداره،شاید فقط میخواسته .....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۱۸